در گفت وگو با یك شاهنامه پژوه مطرح شد:
ادبیات حماسی ژانری دیرپا و مختص تمدن های بزرگ است
به گزارش کادو دونی فارس یک نویسنده و مترجم و عضو هیئت علمی جهاددانشگاهی استان فارس، تصریح کرد که ادبیات حماسی از دیرینه ترین ژانرهای تاریخ ادبیات جهان است، که به طور عمده نزد ملل باستانی و کسانی که از فرهنگ، اساطیر و تاریخی دیرنه برخوردار می باشند، یافت می شود.
دکتر محمد برفر، در گفت و گو با ایسنا، اضافه کرد: یکی از این تمدن های باستانی، متعلق به جامعهی فرضی هند و اروپایی است که ظاهراً حدود 3300 سال قبل از میلاد مسیحی در حوالی استپ های جنوب روسیه و شمال دریای خزر می زیستند و از فرهنگ، زبان و اساطیر مشترکی برخوردار بودند.
وی ادامه داد: این اقوام که از زندگی شبانی و تا حدودی کشاورزی برخوردار بودند، بعدها به سبب سرما و یخبندان و یا تهدید اقوام دیگر، مبادرت به مهاجرتی گسترده کردند و به دو شاخهی غربی و شرقی تقسیم شدند. شاخهی غربی، شامل اقوام اروپایی است که از جنوب تا شمال اروپا پراکنده اند و شاخهی شرقی ملت هایی هستند که اصطلاحاً آنها را «هند و ایرانی» و یا «آریاییان هند و ایرانی» می نامند.
این عضو معاونت فرهنگی جهاد دانشگاهی فارس اضافه کرد: این اقوام با وجود پراکنده شدنشان به صورت جوامع مختلف، میراث مشترک فرهنگی خود شامل زبان، اساطیر و آیین ها و افسانه ها را کم و بیش حفظ کردند که امروزه به سادگی میتوان آنها را تشخیص داد. بعنوان مثال، در حوزهی زبانی و فقه اللغوی، raj سانسکریت، rex لاتین و ri ایرلندی باستان، همگی به مفهوم شاه، از یک ریشهی مشترک گرفته شده اند که در زبان هندو اروپایی آغازین به صورت rḗǵ- * بازسازی شده است؛ در مفهوم «نزدیکشونده» و یاکسی که بازوان خویش را از دو سو گشاده است؛ اشاره به حالتی که پادشاه در سنت هندواروپایی، موقع انجام وظیفه به خود می گرفته است.
وی ادامه داد: اساطیر این جوامع هم از مشترکات زیادی برخوردارند؛ بعنوان مثال، اسطورهی پیدایش آتش که تقدّس آن، به سبب ترس از تاریکی و سرمایی است که بر زندگی اولیهی این مردمان سایه افکنده بود. داستان کشف آتش توسط هوشنگ، پادشاه پیشدادی، که در بعضی نُسخ شاهنامه آمده و یا ربودن آتش از المپ خدایان یونانی که پرومته آنرا بر برگ رازیانه ای برای بشر به ارمغان می آورد و به جهت آن، مجازات شدیدی متحمل می شود، نمونه هایی از آن است. همینطور حضور «آگنی»، ایزد ِآتش در متون ودایی و «آتر»، ایزدِ آتش در یشت های اوستا.
رابطه اساطیر و حماسه های اقوام
برفر در پاسخ به این پرسش که چه رابطه ای میان اساطیر و حماسه های این اقوام وجود دارد؟ اظهار داشت: حماسه ها از دل اسطوره ها زاده شده اند. با این تفاوت که اساطیر از خدایان سخن می گویند وحماسه ها، از پهلوانان. یا به عبارتی، خویشکاری خدایان، بعدها که بشر از دوران اسطوره زیستی و اعتقاد به خدایان مختلف به دورهی خردگرایی و اعتقاد به خدایی واحد گام می نهد، به پهلوانان حماسه ها نسبت داده می شود.
این پژوهشگر حوزهی ادبیّات فارسی و ادببّات تطبیقی، با ااشاره به اینکه «شعر پهلوانی» یا «رزمنامهی پهلوانی» ریشه در واژهی یونانیِ «اپوس ἔπος» دارد، اظهار داشت: بنا به آنچه هسیودوس در کتاب مشهور خود «تبارنامه ی خدایان» یا تئوگونیا(Θεογονία) می نویسد، قهرمانان حماسی(ἥρως ) در دوره ای ویژه به سر می بردند که به لحاظ تاریخ تمدن بشر، عصر میان بُرنز و آهن بود. این عصر ویژه، مختص مردانی بود که به لحاظ خویشکاری، با مردان همهی اعصار دیگر متفاوت بودند. مردانی که برای نام و ننگ، جامهی سلحشوری برتن می کردند و نه مصلحت اندیشی و نه آز، هیچکدام در کنشگری آنان نقشی نداشت. این خصوصیت را ما در اغلب پهلوانان شاهنامه، از فریدون و رستم و سیاوش تا کیخسرو و اسفندیار هم می بینیم.
جایگاه شاهنمامه بین حماسه های بزرگ جهان
این نویسنده و مترجم در ارتباط با حماسه های بزرگ جهان و جایگاه شاهنامه در بین آنها هم اظهار داشت: البته کُهن ترین حماسه ای که از میراث بشری باقی مانده، نه یک اثر هندو اروپایی که متنی میانْ رودانی، معروف به «گیلگمش» است که قدمت آن به 2800 سال پیش از میلاد میرسد. البته نسخهای از آن، که از کتابخانهی پادشاه آشور، آشور بانیپال، به دست آمده، متعلق به قرن هفتم پیش از میلاد است.
او افزود: گیلگمش، بعد از قرن های متوالی که به صورت روایات شفاهیِ پراکنده در بین اقوام مختلف حوزهی میان رودان، شامل سومریها، اکدیها، بابلی ها و آشوری ها رواج داشت، سرانجام به تمامی در هزارهی دوم قبل از میلاد، توسط فردی معروف به «سین لیق اونینی» گردآوری شد و به صورت روایتی واحد درآمد. اما از میان حماسه های هندو اروپایی، پیش از همه باید به مهابهاراته هندوان اشاره نماییم که بزرگترین حماسه به لحاظ حجم است.
برفر اشاره کرد: مهابهاراته، در کنار رامایانه، دو حماسهی بزرگ ادبیّات سنسکریت را می سازند. مَهابهاراته بعد از رامایانه تدوین شد، اما داستان های آن سال ها قبل از آن که گردآوری شود، میان مردم شبه قاره ی هند به صورت پراکنده وجود داشته است. هندشناسان و متخصصین ادبیّات سنسکریت، نام اصلی این حماسه را «جَیَهजय» (= پیروزی) می دانند و تدوین آنرا به شاعری معروف به «ویاسه Vyasa»نسبت می دهند که آنرا در 8800 بیت سرود و سپس آنرا به شاگردش، ویشم پایَنَه (Vaiśampāyana) آموخت و او هم 15200بیت به آن افزود.
برفر با تاکید براینکه این اثر منبعی غنی برای مطالعهی اساطیرهند و ایرانی به شمار می آید، اظهار داشت: حماسهی بزرگ و مشهور دیگر سنّت هند و اروپایی، ایلیاد است که آنرا به همراه اودیسه، سرودهی شاعری نابینا معروف به هومر، در قرن هشتم قبل از میلاد، میدانند. و حماسه های دیگری از ایرلند، شمال اروپا و انگلستان عصر انگلوساکسون ها که من در اینجا از آنها می گذرم ولی بهرحال، آثاری چون «سرود نیبلونگ ها» و «بیوولف»، به رغم ورود عناصر مسیحی در منظومهی اخیر، از حماسه های اصیل اقوام هند و اروپایی محسوب می شوند.
داخل شدن دین زرتشت در شاهنامه
او افزود: موضوعی که به شکلی دیگر، در مورد شاهنامه هم صدق می کند و آن دخول عناصر دین زرتشتی در متن رزمنامهی فردوسی است. اگر در منظومهی بیوولف، بر دستهی شمشیری که بیوولف با آن مادر گرندل- هیولای اعماق آب های تاریک را از پای در می آورد، داستان طوفانِ نوح حکاکی شده است، در داستان رستم و اسفندیارشاهنامه، ما آشکارا شاهد نبرد دو ایدئولوژی و اندیشهی دینی هستیم: مهرْآیینی که رستم پیرو آنست و دین نوظهور زرتشتی که اسفندیار و پدرش، گشتاسب، از آن حمایت می کنند.
برفرافزود: با این وجود، شاهنامه اثر اصیلی است که خیلی از اساطیر مشترک هند و ایرانی و در معنایی وسیع تر، هند و اروپایی را در خود حفظ نموده است؛ بعنوان مثال، «وایو» ایزد باد که در اصل از ایزدان پیشازرتشتی هند و ایرانی است و به دو صورت نیک و بد آن، در داستان های مختلف شاهنامه ظاهر می شود و معادل آن در اساطیر یونانی، بورئاس(Βορέας) است و در اساطیر اسکاتلندی، «نیوردNjǫrðr».
این نویسنده و مترجم در ارتباط با تقسیم بندی شاهنامهی فردوسی به سه بخش اساطیری، پهلوانی و تاریخی هم اظهار داشت: این تقسیم بندی سنّتی که اولین بار با مقالهی فیروزکاواساجی در سال 1927میلادی عنوان شد، امروزه دیگر اعتباری ندارد و همچنان که دکتر سرکاراتی هم متذکّر شده اند، توصیفیِ ساده و کاملاً صوری ست و درآن حتّی جزئیات ساختارظاهری شاهنامه هم درنظر گرفته نشده، چونکه در روند موضوعی شاهنامه هیچگاه نمی توان میان اسطوره و حماسه مرزبندی دقیق و قطعی قایل شد.
این مدرس دانشگاه اظهار داشت: شاهنامه به صورت کلّی متنی ست حماسی که ژرفْ ساخت آن از پادشاهی گیومرث تا آخر دوره ی کیخسرو اساطیری است و در بخش های دیگر آن هم – از شهریاری داراب به بعد-که نام ها و رویدادهای تاریخی نمود غالبی دارد، باز حماسه و اسطوره در ضمن گزارش های تاریخی دیده می شود.
منابع فردوسی در شاهنامه
وی در مورد منابع شاهنامه هم اظهار داشت: فردوسی در سرودهی خود البته متأثر از اندیشه های زرتشتی هست اما داستان های خویش را از منابع زرتشتی و احیاناً حتی متون پهلوی به صورت مستقیم نگرفته؛ هرچند گفته می شود همسرش پهلوی دان بوده و بعضی از داستان ها را او برای فردوسی از متن پهلوی ترجمه کرده است.
برفر اظهار داشت: برای اثبات این ادعا که همسر فردوسی پهلوی دان بوده، ابیاتی از مقدمهی داستانِ بیژن و منیژه ذکر می کنند، ولی از این حدسیّات که بگذریم، در مورد دو منبع، تردیدی وجودندارد؛ یکی شاهنامه ی منثورِ ابومنصوری، که به فرمان ابومنصورمحّمدبن عبدالرزُاق، حاکم توس، ترجمه و تدوین شد و در محرّم سال 346 هجری آماده شد و مبنای آن، «خوتای نامگ» فارسی میانه بوده و دیگری، هزاربیتی که دقیقی برپایه داستان نبرد گشتاسب با پادشاه خیونان، یعنی ارجاسب، سروده بود و فردوسی آن رادر شاهنامه ی خود گنجانده است.
عضو هیئت علمی جهاددانشگاهی استان فارس اشاره کرد: این ابیات، همانگونه که دکتر ماهیار نوابی در مقدمهی «یادگار زریران» متذکر می شوند، هرچند به متن «یادگارزریران» نزدیک است، اما تفاوت هایی هم با آن دارد و گویی شاعر گذشته از خدایْ نامه یاخدایْ نامه هایی که در دست داشته، از متنِ پهلوی یادگار زریران هم سودجسته است که باز البته این حدس که فردوسی از منابع پهلوی هم بهره برده را قوّت می بخشد.
این مطلب را می پسندید؟
(3)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب