مقتل شب هشتم شب حضرت علی اکبر (اولین شهید بنی هاشمی کربلا) به علاوه اسناد کادو دونی: « علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب »، در اوایل خلافت عثمان به دنیا آمد. مادرش« لیلی» دختر« ابی مرة بن عروة بن مسعود ثقفی » بود. او نخستین شهید بنی هاشمی در کربلا بود. به گزارش کادو دونی به نقل از خبرگزاری مشرق، کنیه آن حضرت « ابوالحسن » و لقبش علی اکبر است. بنابر صحیح ترین اقوال درباره ی سن آن حضرت، وی بزرگترین فرزند امام حسین مقابل السلام است. برخی سن مبارک ایشان در هنگام شهادت را بیست و پنج سال نوشته اند. از بنی هاشم علی اکبر نخستین کسی است که در کربلا به شهادت رسیده است. در توقفگاه قصر بنی مقاتل، امام حسین مقابل السلام به جوانان خاندان خود فرمان داد آب بردارند و سپس در آخر شب به کاروان دستور حرکت داد. امام همچنین که بر روی اسب بود، اندک خوابی او را فرا گرفت و بعد از اینکه بیدار شد، چند بار اظهار داشت: « انالله و انا الیه راجعون و الحمدلله رب العالمین » فرزندش علی اکبر پیش آمد و اظهار داشت: « ای پدر، چرا حمد خدا به جا آوردی و « انا لله و انا الیه راجعون » گفتی؟ »فرمود: « پسرم. لحظه ای به خواب رفتم و در خواب، اسب سواری را دیدم که می اظهار داشت: « این گروه می روند و مرگ نیز به طرف آنها می رود.»دانستم که او همان جان ماست که خبر مرگ ما را می دهد.» علی اکبر اظهار داشت: « پدر جان! خداوند برای ما بدی پیش نیاورد. مگر ما بر حق نیستیم؟» فرمود: « چرا، سوگند به آن خدایی که بازگشت بندگان به طرف اوست، ما بر حق هستیم.» علی اکبر اظهار داشت: « پس باکی نداریم از اینکه بر حق بمیریم.» امام حسین مقابل السلام به او فرمود: « خدایت بهترین پاداشی که فرزند از پدر خود می برد به تو عنایت کند.» مرگ اگر مرد است گو نزد من آی *** تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ من از او عمری ستانم جاودان *** او زمن دلقی ستاند رنگ رنگ علی اکبر در روز عاشورا بعد از آنکه از پدرش اجازه مبارزه گرفت، به سپاه کوفه حمله کرد، و چنین رجز خواند: « من علی، پسر حسین فرزند علی هستم. به خدا سوگند که ما به رسول خدا از تمامی کس نزدیک تریم. آن قدر با نیزه با شما بجنگم که نیزه ام خم شود. از پدرم حمایت می کنم و با شمشیر بر شما ضربتی فرود می آورم که زیبنده جوان هاشمی علوی است. پسر زیاد کجا و حکم کردن درباره ی ما کجا.» وی چندین بار بر سپاه دشمن تاخت و خیلی از سپاهیان کوفه را کشت. روایت شده است که آن بزرگوار اگرچه تشنه بود، ۱۲۰ نفر را کشت. آن گاه نزد پدر آمد و در صورتیکه زخم های زیادی برداشته بود، اظهار داشت: « ای پدر، عطش مرا کشت و سنگینی سلاح مرا به زحمت انداخت. آیا جرعه آبی هست که توان ادامه رزمیدن با دشمنان را پیدا کنم؟» امام مقابل السلام گریست و فرمود: «آه، پسرم! کمی دیگر به مبارزه خود ادامه بده. دیری نمی گذرد که جد بزرگوارت، رسول خدا، را زیارت کنی، و او تو را از آبی سیراب کند که هیچ گاه احساس تشنگی نکنی.» برخی از مورخان نوشته اند امام مقابل السلام به او فرمود: « پسرم! زبان خودرا نزدیک بیار!» و سپس زبان او را در دهان گرفت و مکید، آن گاه انگشتری خودرا به او داد و فرمود: « آنرا در دهان بگذار و به طرف دشمن بازگرد. امیدوار هستم که هنوز روز به انتها نرسیده، جدّت رسول خدا جامی به تو بنوشاند که هر گز تشنه نگردی.» علی اکبر به میدان بازگشت و این رجز را خواند: « جنگ است که جوهر مردان را آشکار می سازد. درستی ادعاها بعد از جنگ ظاهر می شود. به خدای عرش سوگند، که از شما جدا نگردم مگر آنکه تیغ های شما غلاف شود.»و بازهم رزمید تا آنکه تعداد افرادی که به دست او به هلاکت رسیدند به ۲۰۰ نفر رسید. پس از حملات متوالی علی اکبر به سپاه دشمن و کشته شدن خیلی از آنان، دشمن از کثرت کشته شدگان به خروش آمده بود. لشگریان عمر بن سعد از کشتن علی بن الحسین پرهیز می کردند، ولی « مرة بن منقذ عبدی » که از دلاوری های وی به تنگ آمده بود، اظهار داشت: گناه همه عرب بر گردن من اگر این جوان بر من بگذرد و من داغ او را بر دل پدرش ننشانم! پس علی اکبر به او رسید در صورتیکه بر آن سپاه حمله ور بود. مرة بن منقذ راه را بر او گرفت و با نیزه ای او رااز اسب بر زمین انداخت، آن گروه در اطراف او جمع شدند و با شمشیر پاره اش کردند! بعضی نقل کرده اند که مرة بن منقذ ابتدا با نیزه به پشت او زد و بعد با شمشیر ضربتی به فرق آن بزرگوار وارد کرد که فرق مبارکش شکافت و او دست به گردن اسب خود انداخت، ولی اسب که ظاهراً خون روی چشمانش را گرفته بود او را در بین سپاه دشمن برد و دشمن از هر طرف بر او تاخت و بدن مبارکش را پاره پاره کرد. در این هنگام بود که فریاد زد: السلام علیک یا ابتاه! این جدم رسول خداست که مرا سیراب کرد و او امشب در انتظار توست. تو را سلام می رساند و می گوید: در آمدنت به نزد ما شتاب کن. و آن گاه فریاد زد و به شهادت رسید. روز عاشورا بعد از شهادت علی اکبر، امام حسین مقابل السلام بر بالین فرزندش آمد، صورت به صورتش نهاد و اظهار داشت: « خدا بکشد گروهی را که تو را کشتند، گستاخی را از حد گذراندند و حرمت رسول خدا را شکستند. بعد از تو خاک بر سر دنیا باد!» صدای گریه امام بلند شد، به شکلی که کسی تا آن زمان نشنیده بود. آن گاه سر علی را بر دامان گرفت و در صورتیکه خون از دندان هایش پاک می کرد، بر صورتش بوسه زد و اظهار داشت: « فرزندم! تو از محنت دنیا آسوده شدی و به طرف رحمت جاودانه حق رهسپار گشتی. پدرت بعد از تو تنها مانده است، ولی به زودی به تو ملحق خواهد شد.» در این هنگام زینب کبری سلام الله علیها با شتاب از خیمه بیرون آمد، در صورتیکه فریاد می زد: « ای برادرم، و ای پسر برادرم!» و خودرا بر روی علی اکبر افکند. امام حسین مقابل السلام او را بلند کرد و به خیمه بازگرداند، و به جوانان فرمان داد جسد علی را از میدان بیرون ببرند. آنان پیکر علی اکبر را در مقابل خیمه ای که در مقابل آن مبارزه می کردند بر زمین نهادند. امام حسین مقابل السلام محزون و دلشکسته به خیمه بازگشت. سکینه پیشش آمد و سراغ برادرش را گرفت. امام خبر شهادت او را به دخترش داد. سکینه در صورتیکه فریاد می زد، خواست از خیمه بیرون رود. امام حسین مقابل السلام اجازه نداد و فرمود: « ای سکینه! تقوای خدا پیشه کن و شکیبا باش!» سکینه اظهار داشت: « ای پدر! کسی که برادرش را کشته اند چه طور صبر کند؟!» ---------------------------- منابع: قصه کربلا، ص ۳۳۲ مقتل الحسین خوارزمی، ج ۲، ص ۳۱ نفس المهموم، ص ۳۰۸ ابصار العین، ص ۲۱ لهوف، ص ۴۸ ذریعه النجاة، ص ۱۲۸ ارشاد مفید، ج ۲، ص ۱۰۷ الدمعه الساکبه، ج ۴، ص ۳۳۲