یادداشتی از سعید تشكری؛
روایتی از حذف نویسندگان انقلاب، پدرخوانده هایی كه كتاب نمی خوانند
كادو دونی: سعید تشكری در یادداشتی به آنچه حذف نویسندگان انقلاب از صحنه ادبیات كشور می داند انتقاد كرد.
به گزارش كادو دونی به نقل از مهر، سعید تشكری نویسنده، نمایشنامه نویس و كارگردان اهل مشهد، هم زمان با ایام دهه فجر در یادداشتی به مبحث ادبیات و نویسندگی انقلاب اسلامی نگاهی انداخته است.
متن این یادداشت در ادامه از نگاه شما می گذرد:
قبل از هر چیز بگذارید گزیده ای از كتاب آخرین سفر شاه- نوشته ویلیام شوكراوس را با هم بخوانیم: «در آخرین دیدار شاه با سفیر انگلستان در تهران، آنتونی پارسونز... شاه به ساعتش نگریست و اظهار داشت: اگر به میل خودم بود تا ده دقیقه دیگر ایران را ترك می كردم؛ فقط تا ۱۰ دقیقه دیگر! پارسونز با خود اندیشید كه شاه حتی در ایام پیش از فرار خود، هنوز از درك این مطلب ناتوان است كه قدرت، مثل آب شدن برف كوهستان ها در فصل بهار از دستش خارج شده است»
ابهام در كشف و خوشمزه بودن یك رمان، كجا می تواند در رمان انقلاب باشد؟ مهندسی متن یا طور دیگر نوشتن چطور باید رهیافت مناسبی برای نویسنده ادبیات انقلاب به وجود بیاورد؟ میزان حقوق ادبی نویسنده چقدر است كه در ایام باشكوه پیروزی انقلاب اسلامی هیچكس از مدیران ِ نخوانده كتاب های ادبیات داستانی ما نویسندگان، یادش نمی افتد، كه نویسنده انقلاب چگونه نوشته و با چه جان كَندنی اثرش را نشر داده است؟
آیا آمار و ارقام می تواند ما را دلسرد یا خوشحال كُند؟ باید بیاندیشدیم و بخوانیم! اما همین اندیشیدن، برای نویسنده یك مرتبه و درستتَر یك مانور ادبی و شاید یك پاتك ضد ادبیات آشپزخانه اَی امروز باشد. پرسش های این كشفِ خوشمزه در چه چیستی باید باشد كه كام ِ خواننده ادبیات داستانی راشیرین كند؟
به ناباكُف نگاه می كنم كه چه می گویدْٰ- من نمی خواهم قلب كسی را جریحه دار كنم؟ فقط هِق ِهقش را می خواهم، اما نه بلند-هق هقی كوتاه و خفیف! من لرزاننده پُشت ِ مخاطب هستم! - خوب آیا با ناباكف توافق داریم؟ من دارم. اما همین ناباكف سه زبان را بلد است. خودش آثارش را ترجمه میكند و در حقیقت می نویسد با سه زبان! تعداد نویسندگانی كه روی كاغذ فقط توانٍ فكر كردن دارند زیاد است و تعداد كسانی كه با زبان كلامی یاد ندارند فكركنند، بسیار كم! این همان رویداد انقلاب است كه ناگفته مانده است -فكركردن با گفتگوی كلامی، درست مثل نوشتنِ، اما بی شعار. خوب مگرظهور انقلاب، یك اجتماع شعاری و شعوری نیست؟ من می گویم نه. یك خروج است. خارج شدن ازیك تاریخ مُنهدم و ورود به یك تاریخ جدید۰
از همین جا ازدحام فكر بیانی آغاز می شود! در رمان انقلاب ما، امكان ملاقات حضوری برگزار می نماییم در دو تاریخ. حالا با این دو تاریخ ادبی و كلامی من حرف می زنم و رمان می نویسم. دقیق ترین پلات های یك رمان هم نمی تواند مثل خود رمان، كشف هنر نویسنده را آشكار كند! نحوه خوانش مخاطبین را، شیوه نوشتن نویسنده مشخص می كند، یعنی اینكه نویسنده چگونه فكر كرده و رمان نوشته است. حالا آیا این همه خاطرات شفاهی می تواند جایگزین فن نوشتن بشود؟ اما عملا شده است. نانویسندگان و ناداستان نویسان دارند جای خالی این ادبیات را پُر می كنند. نانویسنده و ناداستان تعریفش همان كنار داستان و خویش داستان های ما نویسندگان است و با اقبال، اما به هر روش، روبه رو شده است. از مسابقه تا اهدا و خرید. اما فعالیت داستان نویسان ما توسط مدیران ما در سكوت برگزار می گردد.
ما در خلوت كار می نماییم و جان می كَنیم و آن ها به شیوه پوششی. راحت نویس ها انتخاب می شوند و ماكت دارند و ما سخت نویس ها با خلاقیت مان باید خویش را اثبات نماییم. خلاقیتی كه فُرمی به ادبیات می دهد و قهرمان خلق می كند و قبل و بعد برای شخصیت و رویداد می گذارد.
چرا كتاب های ادبیات داستانی ما در حوزه انقلاب دیده نمی گردد و در همه رویدادها حذف می شویم؟ این پرسشی ساده است، اما جوابی محكومانه دارد! ما ردپای خویش را داریم و پایكوب می نماییم، در جاده برفرو و كوهی كه خود خراشیده ایم و فاتحش هستیم. ما حركت می نماییم، فردیت آدمی به نام نویسنده در وجود ما است! بهترین ما در كتاب هایش یافت می گردد. حالا به نمونه دیگر اشاره می كنم كه حذف داستان نویسان انقلاب چطور عادی شده است:
كتابی در سال ۱۳۸۳به نام «زندگی و مرگ میرزا رضا كرمانی» توسط نشر ثالث ترجمه رضا قیصریه منتشرشد كه تك نگاری عكاس از تنها عكس این مبارز بود و هست! نشسته در غل و زنجیر كنار قزاقی خندان و همین كتاب مبنای كتاب دیگری به نام «شاهنشاه» است!
ریشارد كاپوشچینسكی از نزدیك شاهد بیست وهفت انقلاب جهان سوم بود. شاهنشاه گزارشی درخشان است از روزهای پرتب وتاب انقلاب ایران. كاپوشچینسكی در این كتاب صرفاً به شرح فرار شاه و بازگشت امام خمینی از تبعید نپرداخته، بلكه می كوشد علل بروز این اتفاقات را مطرح كند. او به مشاهدات روزنامه نگارانه خود در قیاس با اطلاعات انتزاعی تاریخی اهمیت بیشتری می دهد و بعد از ثبت آن ها وسط یادداشت های آشفته اش می نشیند تا به آن ها معنا و مفهومی بدهد. او ما را به جایی می رساند كه بپذیریم انقلاب ایران اجتناب ناپذیر بوده و ضمناً این باور را به چالش می كشد كه انقلاب ایران حاصل دسیسه های خارجی بوده است.
«شاهنشاه» عاری از خودپسندی رویكرد روزنامه نگار در جایگاه قهرمان است. درواقع بیش تر حجم كتاب شامل تأملات كاپوشچینسكی است درباره تصاویری معمولی و تصاویری كه در دسترس همگانند. شاهنشاه، یك روز دیگر از زندگی و امپراطور «سه گانه دیكتاتوری» كاپوشچینسكی هستند. خوب در میانه این كتاب به سندی بر می خوریم، آن قزاق خندان و نگهبان میرزا رضا كرمانی، پدر رضا خان پهلوی است و نامش داداش بیك است.
مقصود عریان سازی این حرف ساده و عمیق بود كه ما چه راهی برای ساختن ادبیات انقلاب پشت سر گذاشته ایم؟ و چرا ادبیات انقلاب تابش ندارد؟
پاسخش این است كه خوشمزه نیست! چون محصور در نخواندن های مدیران و پدرخوانده های ادبی است كه كتاب نمی خوانند و پشت سرهم جشنواره كتاب می گذارند! ادبیات انقلاب توسط شما نشسته در ردیف اول تصمیم گیری است و نه توسط نویسندگان كه با آرا مختلف، همچنان پای ادبیات داستانی و خلق آن با نگارش متن و نه حاشیه نگاری، ایستاده اند و همان طوری می نویسند، كه میاندیشند و فكر می كُنند- اكنون خوشمزه ترین زمان است، راستی چقدر خوب است كه ما را حذف كردید!
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب