یادداشت وارده

ما را ستوده ای باید كه نشانی دهد از مرز هویت هایمان

ما را ستوده ای باید كه نشانی دهد از مرز هویت هایمان به گزارش كادو دونی درد است كه جایت در كتاب تاریخ و جغرافیای مدارس خالی است. گیرم كه خیابانی بنامت نشد؛ تو شاهراهی به گستره همه راه های ایران زمین.



به گزارش كادو دونی به نقل از مهر، امیرحسین قربان سروی، مرمت كار بناهای تاریخی و سنتی، توریست و پژوهشگر حوزه میراث معنوی، به بهانه چهارمین سال خاموشی ایران شناس فقید و بنیان گذار حوزه معرفتی جغرافیای تاریخی ایران زمین زنده یاد منوچهر ستوده یادداشتی را برای مهر ارسال كرده است. او سال ها از همراهان نزدیك زنده یاد ستوده بود. متن این یادداشت را در ادامه بخوانید:
«بنام خداوند جان و خرد
ای رهپو از آستارا تا استاراباد
سكوتت سرشار از ناگفته هاست
چه زیبا سرودی
(خون است دلم برای ایران)
به چهارمین سال خاموشیت ای بزرگ دل در گرو ایران و ایرانی داده رسیده ایم.
عاشق دماوند؛ سهند و سبلان؛ تفتان؛ تخت سلیمان؛ آزادكوه؛ خلنو؛ پلوار؛ حوض دال دنا؛ پالون گردن؛ دیوچال؛ دوبرار؛ چوپار؛ چپكرو؛ آلانه سر؛ تزرجان؛ باجگان؛ ببر ووو… كه گام هایت را به یاد دارند و چای گرم كنار دامنه هاشان همراه نسیم خنك كوهستان كه هوایش ریه هایت را نوازش می دادند با سردی خویش.
عاشق و شیدای دریای مازندران كه از بیان خزرگونه اش ابا داشتی؛ عاشق خلیج همیشگی فارس؛ ای دل داده در گرو همیشه بهار و ونوشه و پامچال وحشی؛ ای نگاهت به بلندای سپیدار و راش و افرا و كلیكك و توسكا سرو قامت من، بزرگ من، آقای من، مراد من، كه وام دار توأم بهاری كه فروردینش داس اجل را بر پیكر سرو قامت، سرو یكصد ساله ما زد؛ عادت ما شده به فراق تو، به داغ تو، به نبودنت، به آن آواهای بلندت كه می خواندی همه را با طنین ادامه دارت، غریب نیست كه پیرانه سر ما دلداری دوست را بر نتابیم، كه امیدم به باز آمدن یوسف كنعان داده است؛ به باور خسته و زخمی من (كنعان مرا و ترا) به سلف خرها فروختند.
كنعانی كه یوسف ستوده ما نه فقط دست آستارائیش را به استار آباد رساند كه وجب به وجب تربتش قدمگاه او شد؛ منوچهرم؛ كه خراب آباد ایران زمینت بودی؛ به داناییت، به دانشت، به عاشقی ات، به جغرافیای زخمی سرزمینت كه در پس و پی كوچ چلچله ها به كیان كلاغ ها بدل گشت؛ به چنته پچ پچه مورو مار...
مرا و ما را ستوده ای باید كه نشانی دهد از مرز هویت هایمان در گستره هجمه های اغیار و نامردمان روزگار گفتی می خواهم چراغ راه جوانان و كودكان سرزمینم باشم؛ دریغ و درد هنوز جوانان سرزمینت نه نام ترا می دانند و نه راه ترا می شناسند.
درد است كه جایت در كتاب تاریخ و جغرافیای مدارس خالی است؛ می دانم طول می كشد تا ترا بشناسند؛ ولی خواهند شناخت؛ ایمان دارم؛ این باور من است؛ چون ترا می شناختم كه بیهوده نزیستی؛ بلبلی بودی كه مجال به زغن ندادی.
اگر به زلف دراز تو دست ما نرسید
گناه بخت پریشان و دست كوته ماست
امروز به چهارمین سال كوچ جانسوز استاد منوچهر ستوده؛ پیر شوریده سر ما، از مستی دمنوش های ریاحین كوه؛ همسنگی و هدوشی گذار و گذر و هماویی چاوشان بهار همه سبزه و گل های وحشی جنگلی خرج راه ساخت كه سیر و سرود آستارا تا استار آباد میسورش گشت رسیده ایم.
ما ناستوه مردمان روزگار لفاظی كه گمشده سر زمین خویشیم آیا قدر شناس ذیقدری چون او بوده ایم.
شب قدر است و ذیقدری ندیدم
چنان تو صاحب قدری ندیدم
تو منوچهری، مینوچهری، از اهالی رضوان و منسوب پیشدادیان.
گیرم كه خیابانی بنامت نشد؛ تو شاهراهی به گستره همه راه های ایران زمین.
گیرم كه میدانی بنامت نشد؛ تو در میدان قلب همه دوستداران و رهروان علم و معرفت اعتلای ایران زمین جای داری و تابلو بنامت زده اند آنان كه دل در گرو این سرزمین دارند.
رقص خیال و خاطر یاران و انتظار
ما در چنین هوایی و افسوس یك سراغ
مویه را، سوگ همه سویه را مرا به بوته زار آوازی نیست؛ سرود دلنوازی نیست؛ با كه بگویم؟ با كه؟ از فراغ از فراق نی نوازی كه نیستان ایرانشهر مرا به نوای حضور یكسر داشت...
بادلی پر خون می گذرم؛ هیچ نمی گویم، هیچ، كه بیانش جز درد تاوانی نیست.
اینك در چهارمین سال خاموشی آن بزرگ به شعری از جناب استا كیوس گوران كه خود برگ زرینی است بر اوراق دفتر این سرزمین سروده؛ در روز درگذشت استاد ستوده بسنده می كنم؛ یادش همراه عشقش و ذكر مدامش كه می فرمود:
(دل هر ایرانی كه برای ایران نتپد بهتر آن است كه هیچگاه نتپد) در اندیشه عاشقان ایران زمین جاوید.
دم به دم با باد او دم می زنم
دم به یاد او دمادم می زنم
سوگوار هجرت سرو سهی
بر سر و سینه ز ماتم می زنم
تا كه خاموشی نگیرد یاد دوست
بر بط اش را زخمه هر دم می زنم
حرف اگر از پیر آرم در میان
آنچه او داده است یا دم می زنم
سینه زخمین خویش را از فراق
با ضماد شعر مرهم می زنم
بسته شد دار الشفای می فروش
ساغر از خم خانه جم می زنم
دل بیاد پیر مجلس سوگوار
حرف بسیار و… من اش كم می زنم
(جان و تن من فدای ایران)
با سپاس و احترام
كوچك ترین شاگرد ستوده بزرگ
امیرحسین قربان سروی
بیستم فروردین ماه یكهزار و سیصد و نود و نه
مازندران؛ چالوس»

1399/01/20
22:43:36
5.0 / 5
3400
تگهای خبر: شعر , عشق , فروش , كتاب
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
نظر شما در مورد این مطلب
نام:
ایمیل:
نظر:
سوال:
= ۴ بعلاوه ۳
کادو

كادو دونی

فروش انواع کادو

kadodooni.ir - حقوق مادی و معنوی سایت كادو دونی محفوظ است