مروری بر كارنامه فرمانده شهید لشكر سیدالشهدا؛

دفاع از حق حتی اگر زیر سوال برویم!

دفاع از حق حتی اگر زیر سوال برویم! به گزارش کادو دونی، هر وقت او را به سکوت دعوت می کردند، پاسخ می داد: هیچ دلیلی نمی بینم که حرف حق را به زبان نیاورم و اگر نگویم جای نگرانی است، وقتی چیزی را می بینم که حق است باید از آن دفاع نماییم.



خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب_ الناز رحمت نژاد: سیدحسین میررضی سال ۱۳۳۷ در کرج به دنیا آمد. سید حسین دوران تحصیلات مقدماتی را با موفقیت پشت سر گذاشت و با رسیدن به دوره متوسطه به سبب فقر مادی روزها در شرکت کار می کرد و شب ها به امور تحصیلاتش رسیدگی می کرد.
یک بار به سبب داشتن رساله امام خمینی (ره) توسط ساواک دستگیر شد. همزمان با این مساله سیدحسین درگیری هایی با سران «انجمن حجتیه» داشت. او بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در دانش سرای تربیت معلم پذیرفته شد اما به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست.
میررضی با شروع جنگ تحمیلی عازم جبهه شد و در عملیات های بسیاری شرکت کرد. وی در طول دوران حضورش در جبهه مسؤولیت های مختلفی همچون فرماندهی سپاه کرج، فرمانده سپاه شهریار، جانشین تیپ حبیب بن مظاهر (ع)، عضو شورای فرماندهی سپاه، مسؤول طرح و عملیات تیپ ۲ سلمان، سرپرست فرماندهی لشگر ۱۰ سیدالشهداء (ع) را بر عهده داشت.
سیدحسین میررضی عاقبت ۲۵ دی ۱۳۶۵ همزمان با سالروز شهادت فاطمه زهرا (س) در مرحله دوم عملیات کربلای ۵ در صورتیکه فرماندهی عملیات لشکر ۱۰ سیدالشهدا (ع) را به عهده داشت، در کنار دریاچه ماهی و در سه راهی شهادت در اثر به هدف خوردن ترکش خمپاره به شهادت رسید.
در مطلبی که در ادامه می آید به مرور زندگی و کارهای این شهید در بیان دوستان و همرزمانش می پردازیم؛
بخشی از مستندات تاریخ دفاع مقدس مدیون سید حسین میر رضی است
سردار علی فضلی در نخستین یادواره شهید میر رضی اظهار داشت: «در علمیات های مختلف همچون طریق القدس، فتح بستان، فتح المبین، از تیپ های ۳۱ عاشورا، ۳۳ مهدی (عج) ۲۷ محمد رسول الله و ۱۰ سید الشهدا (ع) تا مرحله شهادت با سیدحسین همراه بودم، او به مفهوم واقعی انسانی وارسته، شجاع، فهیم، بصیر و بسیار دلسوز برای دفاع از امام و انقلاب بود. سید میر رضی ظرفیت و توفیقات فراوانی از زوایای مختلف به ویژه در مدیریت و فرماندهی داشت. ابداع روش های دفاعی جدید، حضور در میادین خط مقدم و شب های حمله از با اهمیت ترین برنامه های سیدحسین میر رضی برای ثبت وقایع دفاع از میهن اسلامی است که همیشه بر آنها مداومت می کرد. امروز قسمتی از مستندات تاریخ دفاع مقدس ما مدیون نگاه عالمانه سیدحسین است، او بااینکه به مسائل سیاسی آگاه بود اما در این راه خلاف تدبیر رهبری هیچ گاه قدم برنداشت.
نامگذاری سپاه کرج به نام شهید شرع پسند یادگار سیدحسین میر رضی است
سردار ابوالفضل اسلامی مدیرکل حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس استان البرز هم در خاطرات خود از شهید میر رضی می گوید:
«نامگذاری سپاه کرج به نام شهید «مهدی شرع پسند» در حقیقت یادگار سیدحسین میر رضی است. میر رضی تابستان سال ۱۳۶۳ به عنوان فرمانده واحد عملیات سپاه کرج معرفی گردید. پیش از او شهید حمید رضا گلکار فرمانده این واحد بود و حسین بهترین کسی بود که می توانست جای خالی حمید را پر کند و راه او را ادامه دهد. ساختمان ستاد و فرماندهی سپاه کرج در مکان فعلی میدان سپاه تازه تأسیس بود و فقط دو تا بلوک آن ساخته و آماده بهره برداری شده بود.
یک روز در جلسه شورای فرماندهی روی نام پادگان سپاه کرج بحث و گفت و گو شد. هر کس یک اسمی را پیشنهاد نمود، حاج حسین هم اسم شهید مهدی شرع پسند را مطرح کرد؛ ولی ظاهراً برخی از برادران، موافق نبودند و تصمیم قطعی در جلسه گرفته نشد. در یک پس از ظهر ماه مبارک رمضان بود که با حاج حسین جلوی درب سپاه ایستاده بودیم، ایشان رو کرد به من و اظهار داشت: «علی بیا این سوئیچ ماشین را بگیر و برو سراغ برادر سید علی موسوی خطاط تبلیغات، سلام منو بهش برسون و بگو وسایل خطاطی خودش برداره و سریع بیاد اینجا، می خوام اسم آقا مهدی روی دیوار پادگان بنویسم.»
من بلا فاصله جلوی درب منزل سیدعلی موسوی رفتم و زنگ زدم. سید علی آمد درب را باز کرد و بعد از سلام و علیک پیام حاج حسین را به او دادم. علی هم طبق معمول با رویی خندان، شاد و پر از عشق آقا مهدی اظهار داشت: «چشم، صبر کن تا من لباس بپوشم و وسایلم رو بردارم.» طولی نکشید سید علی یک جعبه بغل کرده بود که داخل آن قلم مو و قوطی رنگ بود، آورد گذاشت داخل صندوق عقب خودرو و سوار شدیم و به طرف پادگان حرکت کردیم؛ در میان راه سید علی خیلی تعجب کرده بود و اظهار داشت: «چی شد؟ بالاخره موافقت کردند اسم پادگان به نام آقا مهدی بشه؟» گفتم: «ظاهراً نه!»
رسیدیم جلوی در، حاج حسین منتظر ما ایستاده بود. تا سید علی از ماشین پیاده شد او را بغل کرد، انگار چندین سال بود همدیگر را ندیده بودند. بعد حاج حسین سید علی را بطورکامل توجیه کرد و اظهار داشت: «یک خط سفارشی ماندگار برای آقا مهدی بنویس، سید ببینم چه می کنی!» سید علی هم اظهار داشت: «چشم برادر.»
سریع وسایل خودش را آورد و دست به کار شد، اول با مداد کادر نوشتاری را کشید و زمینه دیوار را با رنگ سفید، رنگ کاری کرد، حاج حسین کاری برایش پیش آمد و رفت. من پیش سید علی ماندم و به او کمک می کردم، زمینه کار به اتمام رسید، باردیگر سید علی با مداد اسم دلنشین آقا مهدی را به خط قشنگ روی دیوار نوشت و بعد با قلم مو و رنگ نوشت: «پادگان سردار رشید اسلام مهدی شرع پسند». به آن خط سایه داد و خط بسیار درشت و زیبایی روی دیوار نمایان شد.
خلاصه کار ما حدود ۲ تا ۳ ساعت طول کشید، در این حین برادر منصور سرپرست سپاه با خودرو از بیرون می آمد که وارد پادگان شد تا چشمش به نوشته روی دیوار افتاد توقف کرد و رو به من با خنده اظهار داشت: «بالاخره کار خودتون کردید» و رفت داخل. من تا آن موقع از ماجرای بحث و گفت و گو چندان اطلاعی نداشتم. حاج حسین آمد، تا چشمش افتاد به اسم آقا مهدی با صدای بلند صلوات فرستاد. پشت سید علی موسوی زد. او را بغل کرد و بوسید و خیلی خوشحال شد.
من به حاج حسین گفتم، برادر منصور آمد و نوشته را دید و رفت داخل. سید حسین اظهار داشت: «خب چیزی نگفت؟» گفتم: «نه! فقط خندید و گفت بالاخره کار خودتون کردید؟» من احساس کردم از قبل هماهنگ نشده بود. حاج حسین اظهار داشت: «مگه خبر نداری؟» گفتم: «نه!» اظهار داشت: «آخه یک روز در جلسه شورای فرماندهی صحبت اسم پادگان شد عده ای نظر دادند که اسم پادگان به نام مسلم بن عقیل (علیه السلام) باشد و من هم با دلیل، اسم آقا مهدی را پیشنهاد دادم آخه یک روز در جلسه شورای فرماندهی صحبت اسم پادگان شد عده ای نظر دادند که اسم پادگان به نام مسلم بن عقیل (علیه السلام) باشد و من هم با دلیل، اسم آقا مهدی را پیشنهاد دادم. ظاهراً به مزاج آنهایی که با آقا مهدی مشکل داشتند خوش نیامد و من هم گفتم اگر دیر بجنبم دیگر نامی از این شهید در شهر مطرح نمی کنند. این بود ماجرای ما.» من هم حاج حسین را بغل کردم و پیشانی اش را بوسیدم و گفتم: «ان شاالله با آقا مهدی محشور بشی.» او هم با حالت خاصی اظهار داشت: «ان شاء الله»
پادگان سردار رشید اسلام مهدی شرع پسند در سطح شهر جا افتاد و بعدها بچه های تبلیغات هم تابلوی نئونی به همراه عکس آقا مهدی تهیه کردند و روی سر در پادگان نصب کردند.
دفاع از حق حتی اگر زیر سوال برویم
میر رضی در بیان و خاطرات همرزمانش هیچ گاه از بیان حق خودداری نکرد، و هر وقت او را به سکوت دعوت می کردند، پاسخ می داد: «هیچ دلیلی نمی بینم که حرف حق را به زبان نیاورم و اگر نگویم جای نگرانی است، وقتی چیزی را می بینم که حق است باید از آن دفاع نماییم حتی اگر همه ما زیر سوال برویم.»
بوسه حاج یدالله کلهر بر پیشانی یک بسیجی
حاج احمد شجاعی همرزم سید میر رضی هم از راویان خاطرات مربوط به اوست که گفته:
«صبح روز اول بهمن ۱۳۶۵ بود. شب قبل را تا بامداد با حاج یدالله تو کانال پرورش ماهی بودم. ۱۰ روزی از شهادت حاج حسین گذشته بود و هنوز کسی لبخندی رو صورت حاجی ندیده بود. بدجوری بی طاقت شده بود و مدام تو خودش بود. تازه هوا کمی روشن شده بود که یک رزمنده بسیجی به طرف حاج یدالله آمد و اظهار داشت: «برادر کلهر، من دیشب خواب دیدم حاج حسین میر رضی سر راهی ایستاده، جلو رفتم و به او سلام کردم و گفتم حاج حسین مگه تو شهید نشدی؟ اینجا چه می کنی؟ اظهار داشت: «چرا من شهید شدم، اما منتظر کسی هستم.» پرسیدم منتظر چه کسی؟ اظهار داشت: «قرار است حاج یدالله بیاید، منتظر او هستم.» حال حاج یدالله متحول شد، او که بعد از حاج حسین لبخندی به لب نیاورده بود خنده ای شیرین بر لبانش نشست و دست چپش را که سالم بود دور گردن بسیجی حلقه کرد و پیشانی او را بوسید.»


منبع:

1402/11/16
22:30:10
5.0 / 5
307
تگهای خبر: رمان , زیبایی , شركت , عشق
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
نظر شما در مورد این مطلب
نام:
ایمیل:
نظر:
سوال:
= ۲ بعلاوه ۴
کادو

كادو دونی

فروش انواع کادو

kadodooni.ir - حقوق مادی و معنوی سایت كادو دونی محفوظ است