نقد كتاب؛

مرتاض در سرزمین عجایب، انفجار بمب فرهنگی در ادبیات استعماری

مرتاض در سرزمین عجایب، انفجار بمب فرهنگی در ادبیات استعماری كادو دونی: رمان سفر شگفت انگیز مرتاضی كه در جالباسی آیكیا گیر افتاده بود اثری طنز و سرگرم كننده اما حاوی گفتمانی استعماری است كه بر نظریه بمب فرهنگی نگوگی وا تیونگو صحه می گذارد.



خبرگزاری مهر-گروه فرهنگ: رمان «سفر شگفت انگیز مرتاضی كه در جالباسی آیكیا گیر افتاده بود» اثر رومن پوئرتُلاس كه ترجمه فارسی اش شهریور امسال توسط نشر ققنوس منتشر و ظرف یك هفته هم به چاپ دوم رسید، اثری خوشخوان، طنازانه و سرگرم كننده است كه به علت پرداختن به برخی مسائل اجتماعی و بین المللی شایسته بررسی و نقد، و كند و كاو عمیق است.
این كتاب برای نخستین بار در سال ۲۰۱۳ به قلم نویسنده جوانش منتشر و صاحب موفقیت های زیادی در عرصه بین الملل شد. ایران پنجاهمین كشور، و فارسی سی و هفتمین زبانی بود كه این كتاب به زبانش ترجمه و منتشر گردید. داستان این رمان درباره مردی هندی است كه برای خرید تختی میخ دار به یك فروشگاه سوئدی در پاریس می آید ولی به علت سلسله حوادثی كه برایش رخ می دهد به صورت ناخواسته به انگلستان، ایتالیا و لیبی می رود و با مهاجران غیرقانونی كه قصد سفر و ماندگاری در اروپا را دارند، مواجه و آشنا می گردد. توضیح این نكته هم در ابتدا، بی لطف نیست كه نویسنده خود سال ها در زمینه پلیس مهاجرت فعالیت نموده و تجربیاتش در این حرفه را در نوشتن رمانش وارد كرده است.
یكی از مولفه های درشت و قابل توجهی كه طنز كتاب را می سازد، عنصر تكرار است كه نویسنده بهره زیاد و هوشمندانه ای از آن برده است. رومن پوئرتُلاس ظاهرا با مساله گاو و گاوپرستی بین برخی اقوام هند احساس راحتی نمی كند و در رمانش، بارها در قالب شوخی های زبانی با این مساله شوخی می كند. همین طور می توان این حس شوخ طبعی را درباره نام های سخت و طولانی هندی هم در رمان مشاهده كرد كه هر فردی كه نام مرتاض را می شنود، آن را با آواهای جا به جا و اشتباه بیان می كند كه هر بار مفهوم كاریكاتوری و بامزه ای می دهد. البته بد نیست به این مساله اشاره نماییم كه عبارت مرتاضی كه در این اثر داستانی مد نظر نویسنده است، آن مرتاض مورد نظر در ادبیات فارسی به معنای كسی كه رنج و ریاضت را بر خود روا می دارد تا به درجات عالی روحی برسد، نیست. مرتاض مد نظر این نویسنده، بیشتر جادوگر و مردكی شیاد است كه البته مقرر است در روند ابتدا تا انتهای رمان، سیر تحولی را بپیماید.
نكته بارزی كه هنگام مطالعه این كتاب، جلب توجه می كند، نثر آن است. گویی در دوره ای به سر می بریم كه نویسندگانی چون رومن پوئرتُلاس كه بارها و بارها تلاش های بی نتیجه ای برای نویسنده شدن داشته اند، باید به سبك و ساختاری طنزگونه برسند تا كتابشان مورد قبول ناشران و سپس مخاطبان قرار بگیرد. سبكی كه پوئرتُلاس در این كتاب دارد، چیزی شبیه به نثر رمان های یوناس یوناسون یا استیو تولتز است و گویی این نویسندگان همگی به این نتیجه رسیده اند كه برای مقبولیت بین مخاطبان باید این گونه بنویسند؛ یعنی متونی كه از شوخی و بازی های زبانی آكنده باشند و مفهوم و محتوای مد نظر نویسنده هم با هوشمندی، بین همین شوخی ها _ كه گاها گروتسك اند_ گنجانده شود. «سفر شگفت انگیز مرتاضی كه در جالباسی آیكیا گیر افتاده بود» نثری ساده و بامزه دارد. البته نویسنده این كتاب هم مانند دو نویسنده جوان دیگری كه از آن ها نام بردیم، اتفاقات را از نظر تقدم و تاخر رخ دادنشان جا به جا می كند كه این هم یكی دیگر از آن مولفه های فرمول موفق نویسی رمان در روزگار فعلی است. دیگر مولفه این ساختار، آوردن داستان در داستان است كه در كتاب هایی چون «جزء از كل» یا «ریگ روان» و نمونه های مشابه دیگر كه در این سال ها مطالعه كرده ایم، شاهدش بوده ایم و بر جذابیت متن می افزاید. البته نویسنده، در این داستان با خودش هم شوخی می كند و شخصیت مرتاض قصه اش را علاقه مند به داستان نویسی و نویسندگی می آفریند. یعنی همان كاری كه استیو تولتز در «ریگ روان» انجام می دهد.
«سفر شگفت انگیز مرتاضی كه در جالباسی آیكیا گیر افتاده بود» ارجاعات بینامتنی مختلفی از موضوعات فرهنگی را در خود دارد كه نیاز به پاورقی دارند و مترجم هم با توضیحات مناسب، تلاش در روشن تر كردن مخاطب ایرانی داشته است. اما فارغ از ارجاعات، مسائل و چالش های فرهنگی مهمی در این اثر مطرح می شوند كه مهم ترین شان، جهان سومی بودن است. قهرمان این داستان مردی هندی و شیاد است كه از مركز عقب ماندگی قدم به دنیای مدرن و پیشروی اروپا گذاشته است. البته نویسنده تلاش كرده منصفانه عمل كند و راننده تاكسی ها و كولی های حاضر در جوامع اروپایی را هم به تصویر كشیده اما آن قدر كه عقب ماندگی و رفتار كاریكاتورگونه مرتاض هندی به چشم می آید، دیگر رفتارهای نكوهیده بین فرانسوی ها یا انگلیسی ها و ایتالیایی ها به چشم خواننده این كتاب نمی آید. ضمن این كه در طول سطور و صفحات كتاب، بارها به صورت مستقیم و غیرمستقیم اشاره می گردد كه مردمان هندی، سومالیایی و شرقی به اروپا و غرب به چشم بهشت آمالشان نگاه می كنند و با آرزوی زندگی بهتر به صورت غیرقانونی به این بخش از جهان (یعنی سرزمین موعودشان) سفر می كنند.
جالب است كه حتی نویسنده داستان هم در جایی از كتاب، به صورت مستقیم در روایت خود از عبارت ارجاعات فرهنگی استفاده می كند؛ در صفحه ۷۳ می خوانیم: «راننده تاكسی كه ارجاعات فرهنگی اش تنها به دنیای برنامه های تلویزیونی محدود می شد اظهار داشت: این جوری كه ممكنه این هندیه شبیه بِنی هیل بشه.» قابل ذكر است كه بنی هیل یكی از بازیگران و كمدین های انگلیسی است.
تا پیش از رسیدن به صفحه ۹۵ كتاب، چندان مطمئن نیستیم كه سوگیری نویسنده به كدام جهت است؟ آیا خیرخواه مهاجران بدبخت غیرقانونی است یا آن ها را انگل های جامعه غربی می داند! در صفحه ۹۵ عباراتی درباره مهاجران می خوانیم كه می تواند در این زمینه راهگشا باشد: «مرد هندی تازه فهمیده بود با ماجراجویان واقعی قرن بیستم مواجه می باشد. آن ها دریانوردان سفیدپوست در كشی های صدهزار یورویی، قایق های بادبانی و از آن دسته افرادی نبودند كه به تنهایی دور دنیا را می گشتند و غیر از اسپانسرهای تبلیغاتی كس دیگری برایشان اهمیت ندارد.» این جملات البته طعنه و كنایه ای به مردمان راحت طلب غربی است اما در ادامه متوجه می شویم كه رومن پوئرتُلاس بعنوان یك فرانسوی، دیدی از بالا به پایین نسبت به مهاجران و شرقی ها داد و این نكته منفی این كتاب است كه اگر وجود نداشت، می شد رمان مورد نظر را اثری انسان دوستانه و دركل انسانی محسوب كرد. با وجود كنایه و شوخی هایی كه نویسنده كتاب با مردمان غربی می كند، اما در نهایت، مردی از شرق را دستمایه شوخی و خنده كرده تا از اوج نكبت به سرزمین های غربی آمده و آدم خوب و درستی بشود. مرتاض این رمان، مقرر است با ۵ اتفاق تكان دهنده، از یك كلاهبردار و شیاد هندی، تبدیل به یك نویسنده خوب غربی بشود. این تحول و سلوك و سفر درونی با غربی شدن مرتاض است كه رخ می دهد. هنگام بازگشت مرد هندی به پاریس و زمانی كه قصه به آخر خود نزدیك می شود، طبق روایت راوی داستان، او به دور و بر خود و مسافران نگاه می كند تا ببیند كسی دستار به سر یا كمربند انتحاری دارد یا خیر؟ اما متوجه می گردد كه تنها ریشوی دستار به سر، خودش است. تحلیل سفر درونی، مفهومی است كه حتی می توان آن را در نثر كتاب هم پیدا كرد: «سفری درونی كه به او آموخته بود چیزهای دیگری در جاهای دیگری وجود دارد و او می تواند به انسان دیگری تبدیل گردد.»
با ذكر نكات بالا در حكم مقدمه، به بخش اصلی این بحث می رسیم كه درباره ادبیات پسااستعماری و استعماری است. نگوگی وا تیونگو نویسنده كنیایی كه روی مساله ادبیات و استعمار كار كرده، در فرازی از كتاب خود با نام «استعمارزدایی از ذهن» درباره رفتار مردمان استعمارزده برای به دست آوردن استقلال شان می نویسد: «ستمدیدگان و استثمارشدگان كره زمین به مبارزه خود ادامه می دهند؛ رهایی از غارت. اما بزرگ ترین اسلحه امپریالیسم كه به راستی هر روزه آن را برابر این مقاومت جمعی به كار می گیرد، بمب فرهنگی است. بمب فرهنگی باورهای مردم به میهن خود، به زبان خود، به محیط خود، به میراث مبارزه خود، به وحدت خود، به توانایی های خود و نهایتا به خویشتن خویش را نابود می كند. نتیجه این می گردد كه گذشته خویش را زمین بایر و بی حاصلی تصور می كنند و می كوشند از این برهوت فاصله بگیرند. بمب فرهنگی باعث می گردد كه آن ها همواره به دنبال دوری هرچه بیشتر از خویشتنشان باشند؛ مثلا به جای زبان خود با زبان مردم دیگری حرف می زنند. فكر می كنند اگر به زبان خویش صحبت كنند، منحط و ارتجاعی به نظر می رسند. از این رو، همه نیروهایی كه از چشمه های زندگی خودشان می جوشد، باید خشك شوند. حتی تردیدهای جدی در مورد درستی اخلاقی مبارزه در دلشان پدید می آید. احتمال فتح و پیروزی به نظرشان بعید و چون رویای مضحكی می رسد. نتایج چنین وضعیتی، ناامیدی، دلسردی و آرزوی مرگ برای همه است. و اما امپریالیسم در بحبوحه این برهوتی كه خود بوجود آورده است، خویش را بعنوان علاج واقعه نمایان می كند و سرود تمجید آمیز وابستگی را با ترجیع بندی ثابت سر می دهد: "غارت مقدس است. " به راستی، این توصیفی موجز از آیین جدید بورژوازی نواستعماری در خیلی از دولت های مستقل آفریقایی است.»
خب اگر رمان سرگرم كننده و خوش خوان «سفر شگفت انگیز مرتاضی كه در جالباسی آیكیا گیر افتاده بود» را بخوانیم، از نثر خوب و روانش لذت خواهیم برد. مترجم هم در عرضه و امانت داری سنگ تمام گذاشته است اما اتفاقی كه در زیرلایه ها می افتد، به نظر می رسد همان اتفاقی است كه باید در زمینه استعمار نو رخ بدهد. شخصیت مرتاض برای رسیدن به شخصیت جدید، خویشتن خویش را نابود می كند (با همان ۵ اتفاق تكان دهنده ای كه در داستان روایت می شوند) تا به خود جدیدش برسد یعنی خود غربی اش. در صفحه ۲۹۱ كتاب، به صورت مستقیم به این مساله اشاره می شود: «مرتاض سابق شرقی، نویسنده جدید غربی». از ابتدای كتاب كه آغاز به خواندن می نماییم، این تصور پیش می آید كه شاید با رمانی پسااستعماری روبرو باشیم؛ توجه داریم كه فرانسه به علت تاریخی كه در الجزایر و كشورهای آفریقایی دارد، در این زمینه پیشینه دارد. اما بعد از گذر از فرازهای ابتدایی كتاب، توجه می شویم كه ارجاعات كتاب بیشتر استعماری هستند تا پسااستعماری. مثلا وقتی مهاجران سودانی توسط دولت اسپانیا در حال استرداد به كشورشان هستند، نویسنده در مقام راوی دانای كل می نویسد: «آنها بار دیگر به سمت بریتانیا حركت می كردند؛ همچون اولین مستعمره نشینان به هنگام كشف سواحل آمریكا در افق، آنجا را سرزمین موعودشان می دانستند. آن ها از اسپانیا به سمت فرانسه می رفتند و با عبور از فرانسه در كاله كمین می كردند تا كامیونی بگذرد و خودشان را بین جعبه های رست بیف و كلم پنهان كنند.»
در بخش دیگری از رمان در صفحه ۲۵۴، با این سطور روبرو هستیم: «ویراژ [مهاجر غیرقانونی سودانی كه با مرتاض دوست شده] در حالی این گونه حرف می زد كه خبر نداشت جوان های آفریقایی هم متحمل چنین سرنوشتی می شوند. در انتها اظهار داشت: می بینی، ما خیلی هم بد نیاوردیم. سفیدها، زردها، همه سوار یه كشتی هستیم.» ازاین رو نویسنده سرنوشت شرقی هایی را كه به دنبال بهشت موعودشان در غرب هستند، از سیاهان آفریقایی به هندی ها و دیگر اقوام شرقی بسط و گسترش می دهد.
به هر حال رمان «سفر شگفت انگیز مرتاضی كه در جالباسی آیكیا گیر افتاده بود»، اثری فلسفی نیست. اما اجتماعی و دارای گفتمانی است كه به صورت مرموز و خزنده در زیرلایه های ذهن و مناسبات انسانی شكل می گیرد و ممكن است مخاطبی كه هوشیارانه با آن روبرو نشود، متوجه این گفتمان و تاثیری كه رمان رویش می گذارد، نشود.

1396/11/20
22:06:44
5.0 / 5
4955
تگهای خبر: ادبیات , رمان , سفر , فرهنگ
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
نظر شما در مورد این مطلب
نام:
ایمیل:
نظر:
سوال:
= ۵ بعلاوه ۴
کادو

كادو دونی

فروش انواع کادو

kadodooni.ir - حقوق مادی و معنوی سایت كادو دونی محفوظ است